سبط اکبر

خاطرات سرباز معلم و مداحی با زیرنویس انگلیسی

سبط اکبر

خاطرات سرباز معلم و مداحی با زیرنویس انگلیسی

سبط اکبر

بسم ربّ الحَسَن
من مترجم هستم. به ذهنم رسید برای آشنا کردن ملت ها با اهل بیت از مداحی هایی که زیرنویس دارند استفاده کنم تا زیبایی و لطافت اون مداحی و هیئت حفظ بشه و بشه اونو منتشر کرد. کمی جستجو کردم و کاری مشابه اونچه می خواستم پیدا نکردم، البته سایت فطرس چند تا کار اینجوری داره. به هر حال تصمیم گرفتم خودم این امر رو به عهده بگیرم. چند تا از مداحی های مشهور و دلنشین رو انتخاب کردم که غالبا از حاج محمود هستن. اونا رو زیرنویس کردم و کم کم جلوه های ویژه بهش اضافه کردم. البته نمیشه خیلی تغییر داد کار رو. چرا که می خوام اصل مداحی زیاد تغییر نکنه و اونا رو اینجا ارائه کردم.

طبقه بندی موضوعی

هفته اول چگونه گذشت!؟

دوشنبه, ۱ آذر ۱۳۹۵، ۰۸:۳۴ ب.ظ

باسمه تعالی

هفته اول معلمی بسیار آشفته کننده و اذیت کننده بود! کلاسی که روز اول ساکت بود روز آخرِ هفته شده بود باغ وحش!

از نظم کلاس بگم! روزهای اول با یک نیم چه داد و بلند کردن صدا و فوقش با یک کم تهدید به نمره و اینا کلاس ساکت می شد. اما کم کم بیچاره شدم! اول پیش خودم می گفتم ای بابا! بچه ها مردم رو نباید زد! گناه داره! کسی حق زدن نداره! کبود بشه قصاص داره! نه خوب نیست! من معلم خوبی ام! نمی زنم...! با دوستی بچه ها میشه کنترل شون کرد!
ای بابا!!! این حرفا مال مدارس روستا نیست! خاطرتون جمع! اینجاها داستان کاملا متفاوته! باور کنین! اصلا فکر نکنین شما باشین می تونید کنترل کنید! باور کنید هییییییییییییییچ راهی نداره! من از هر حربه ای بلد بودم استفاده کردم! نشد که نشد!
تا آخر هفته کلاس بدتر و بدتر شد و همون جماعت مودب و خوبی که روز اول دیدم شده بودن یک گله گوسفند و بز!! اینایی که میگم شاید به نظرتون باور کردنی نباشه ولی باور کنین که عین حقیقتِ! آخر هفته ی اول بچه ها جلوی خودم در حالی که من توی کلاس بودم و نگاه شون می کردم وسط کلاس با هم کشتی می گرفتن! دعوا می کردن! فحش می دادن! به هم دفتر کتاب پرت می کردن!  راه می رفتن! می رقصیددددددددددددن!! و خلاصه یک باغ وحش کامل و خوب رو شما می تونستید توی کلاس من بازدید کنید! همون چهار نفری هم که خوب بودن هم شده بودن شتر گاو پلنگ!
که باز هم تحمل کردم... اما یک واقعه دیگه من رو به یک نتیجه ی قاطع رسوند!! و اما واقعه مذکور این بود که روزهای آخر همون هفته یک پسره سر کلاس صدای مرغ درآورد! گفتم ساکت! مگه تو مرغی!!؟؟؟ و چشمتون روز بد نبینه که همین شد بلای جونم!!!! واااااااااااااااااااااای!!! یهو تمام کلاس شروع کرد به صدای مرغ درآوردن!!! کلاسی رو تصور کنید که تقریبا همه شون دارن میگن قودا قوداااا قوداااا قود قود قودااااااا!!!! و این وسط صداهای خروس و دیگر جانوران هم گاها شنیده می شد!! اگه کسی اون موقع از پشت در کلاس رد می شد با خودش چی می گفت واقعا!!! معلم کلاس بغل درباره من چه فکری می کرد!! چیکار باید می کردم!! به حساب خودم گفتم یک حرکت بزنم! یکی از بچه هایی که صدا در می آورد رو گفتم بره جلوی کلاس واسته! دیگه فکر کردم الان کلاس ساکت می شه! و همین حرکت باز شد بلای دوم جونم! پسره رفته بود پشت سرم ادای مرغ در می آورد!!! صحنه رو فقط تجسم کنید که توی چه مخمصه ای گیر کرده بودم! خلاصه اون زنگ گذشت...اما من اونجا به یک تصمیم رسیدم...!!! به نظر شما تصمیم من چه بود!!؟؟
دقیق یادم نیست همون روز بود یا روز بعدش یا چند روز بعدش که رفتم دفتر پیش معلم پارسال کلاس خودم و ازش پرسیدم بابا کلاس رو چطور کنترل می کنی!! البته اول بحث سر کیفیت درسی کلاس بود و بهش اعتراض کردم که بابا این چه کلاسیِ؟!!! اینا چطور آمدن دوم!؟؟ اینا که خوندن هم گیر دارن و خلاصه معلم پارسالشون داغون شد! بعد آمد سر کلاسم و یهو کلاس ساکت شد!!!!!! از بچه ها روخوانی پرسید و بچه ها تقریبا خوب جواب دادن!!! اونجا بود که فهمیدم مشکل فقط نظم کلاسِ! در واقع معلم پارسال شون که کاشمری هم بود کلی با بچه ها کار کرده بود و کلاس رو خوب و قوی تحویل داده بود! منتها شلوغیِ کلاس و اون بازار شامی که درست شده بود باعث شده بود نتونم درست کلاس رو بسنجم! تا می خواستم سوال کنم سر و صدا می شد و ناچار متوجه سطح خوب کلاس نمی شدم! اصلا نمی شد درس بپرسم که بخوام بسنجم! وقتی بچه های کلاس خودم جلوی معلم پارسال شون مرتب و منظم نشسته بودن و جیک نمیزدن و قشنگ کتاب فارسی رو می خوندن من انگشت به دهن مونده بودم!! همین جوری هرُّ و بر به بچه ها نگاه می کردم و اصلا باورم نمی شد که این همون کلاس خودم باشه!! خلاصه معلم پارسالی از کلاس آمد بیرون و منم دنبالش که بابا چطور کلاس رو کنترل می کنی!!؟؟؟ اونم فورا با دستش حالت کتک رو نشونم داد...
گفتم خب مثلا در چه حد می زنی!!؟؟؟ در گوش می زنی؟ سیلی؟ چی!؟؟؟ گفت بیا سر کلاس یا بهت یاد بدم!! یک نمونه اجرا می کنم یاد بگیر!
دوباره با هم وارد کلاس شدیم و کلاس یهو ساکت شد! گفت فلانی درس رو بخونه! همون فلانی شروع کرد به خوندن! فقط منتظر بود یکی جیک بزنه تا بره سراغش! بعد اشاره کرد به یکی دیگه که بخونه و اون یکی دیگه خط نداشت!! از بد شانسی اون بدبخت قرعه به نامش خورد!! پرسید خط نداشتی!!؟؟؟ رفت پشت سرش... بچه ها هرهر کرکر می کردن! گوش پسره رو گرفت یکم کشید تا پسره سرش دقیقا جلوی معلم توی موقعیت مناسب قرار گرفت و شَتَلَق!! یک پس کله ای خشکل با صدای گوش نواز نثارش کرد!!! بدبخت رو گفت بره جلوی کلاس در حالی که کلاس ساکت شده بود! برچی خط نداشتی!؟؟ شتلق!! مگه نگفتم خط ببرین؟ شتلق!!! و گفت نفر دوم درس رو بخونه! خط نداشت و قرعه دوم به نامش خورد! مراحل قبلی تکرار شد! کشیدن جزئی گوش تا قرار گرفتن کله در موقعیت مناسب! پس کله ای با صدای شتلق و بدرقه کردن دانش آموز بخت برگشته تا جلوی کلاس و بازخواست همراه با شتلق! عجب کلاسی شده بود! باورم نمی شد! کسی جیک نمی زد! باورم نمی شد! فکر کردم برنامه ی آموزش کتک تموم شده که دیدم تازه معلم به یکی از بچه ها اشاره کرد که برو از دفتر فلک رو بیار!!
بابا فلک نداریم ما!!! فکر کردین با بچه مردم چیکار می کنیم! فقط می خواست پسره رو بترسونه! بدبخت افتاد به گریه و التماس! معلم اشاره کرد به اون یکی پسره که نمی خواد فلک رو بیاری! یکم اینا رو تهدید کرد و گفت بشینن و آمد بیرون!!!
بیرون از کلاس بهم گفت کلاست خیلی شلوغ شده، وگرنه کلاس خوبیه! فقط کتک! اینا همه از من کتک خوردن...!!
منم تشکر کردم و گذشت...
فکر کنم اون روز کسی رو نزدم، هنوز با خودم کنار نیامده بودم.
رفتم خونه و کلی فکر کردم...آیا واقعا حق زدن اینا رو دارم؟!!
یکم دیگه فکر کردم... اگه طور دیگه ای می شد اینا رو آروم کنی حتما اون کار رو می کردم...اما من همه راه ها رو رفته بودم...حتی از احضار والدین و دم دفتر هم ترسی نداشتن! کلاس به اون شکل واقعا کلاس نبود! باغ وحش شده بود! چند وقت بعد والدین همین بچه ها از وضعیت درسی بچه ها سوال می کردن من چه جوابی براشون داشتم؟؟؟ مثلا می گفتن پسر ما از اول سال تا حالا وحشی تر شده هیچی هم یاد نگرفته!! به هر حال من مسئول آموزش اینام! ضمنا مسئول آموزش و پرورش هستم نه فقط آموزش! مثل اینکه کاریش نمی شه کرد...باید کتک رو چاشنی کار کنم...ای کاش راه دیگه ای بود...
خلاصه که ما هم دست بزن شدیم! البته خاطر نشان می کنم که کتک های من از اون وحشی بازی هایی که فکر می کنید نیست! از اون هایی که کلیپ هاش در میاد نیست! منِ مظلوم نهایتا یک پس کله ای بزنم! اگه خیلی دیگه شر باشه طرف، همون پس کله ای ضرب در دو یا سه می شه! نگران بچه مردم نباشید! البته گاها مجبور میشم از ابزار دیگه ای استفاده کنم برای ایجاد رعب! مثلا با خط کش یا شیلنگ میام سر کلاس همه کپ می کنن و این بهتره! چون بدون کتک همه رو ساکت کردی! ولی نباید لوس بشه! چون بدونن نمی زنی باز همون آش و کاسه ی قبلی میشه! گاها باید یک شیلنگی هم بزنی منتها به کف دست یا ران پا به صورت غیر مستقیم! یعنی نباید ضربه با زاویه نود درجه وارد بشه! مثلا زاویه چهل و پنج درجه مناسبه! طوری که اون شتلق لازم رو داشته باشه و درد زیادی هم نداشته باشه! تو سر و صورت هرگز! این کار می تونی عواقب جبران ناپذیر به همراه داشته باشه!
این مطلب خیلی طولانی شد! ولش کن دیگه خلاصه کلاس از اون به بعد این طوری قابل کنترل شد!
ناگفته نماند که من حتی برای کنترل کلاس جای میز صندلی ها رو هم عوض کرده بودم! یعنی میز خودم رو آورده بودم جلوی میز بچه ها تا بتونم از نزدیکتر کنترل شون کنم که این حربه هم جواب نداد! چون جلوی خودم رژه می رفتن و خلاصه یک جورایی احساس کردم که دیگه واقعا آخرین راه کتک زدنه تا آخرش تونستم وجدانم رو راضی کنم! چون اون دانش آموزای شلوغ حق بقیه رو هم ضایع می کردن و بازم من مسئول اینا بودم...
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۹/۰۱
ارشاد عودی

نظرات  (۱)

واقعا دستت درد نکنه. انصافا که کم کاری نمیکنی😊😊😊😊😊

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی