باسمه تعالی
امسال چخماق هم به پایان رسید و دنیای دیگه ای از خاطرات رو برام به یادگار گذاشت...
از اونجایی که امسال خاطره ای ننوشتم باید الان از همون اول سال شروع کنم تا آخرش! از اون موقعی که هفته ی سوم وقتی علیک بودم و داشتم یک روز عادی رو سر کلاس می گذروندم یهو از اداره آموزش پرورش زاوه باهام تماس گرفتن که فردا بیا اداره! منم از همه جا بیخبر فرداش رفتم اداره و مسئولش بهم گفت که آقای عودی شما بفرما از فردا برو چخماق درس بده!