سبط اکبر

خاطرات سرباز معلم و مداحی با زیرنویس انگلیسی

سبط اکبر

خاطرات سرباز معلم و مداحی با زیرنویس انگلیسی

سبط اکبر

بسم ربّ الحَسَن
من مترجم هستم. به ذهنم رسید برای آشنا کردن ملت ها با اهل بیت از مداحی هایی که زیرنویس دارند استفاده کنم تا زیبایی و لطافت اون مداحی و هیئت حفظ بشه و بشه اونو منتشر کرد. کمی جستجو کردم و کاری مشابه اونچه می خواستم پیدا نکردم، البته سایت فطرس چند تا کار اینجوری داره. به هر حال تصمیم گرفتم خودم این امر رو به عهده بگیرم. چند تا از مداحی های مشهور و دلنشین رو انتخاب کردم که غالبا از حاج محمود هستن. اونا رو زیرنویس کردم و کم کم جلوه های ویژه بهش اضافه کردم. البته نمیشه خیلی تغییر داد کار رو. چرا که می خوام اصل مداحی زیاد تغییر نکنه و اونا رو اینجا ارائه کردم.

طبقه بندی موضوعی

روخوانی

شنبه, ۶ آذر ۱۳۹۵، ۰۸:۵۳ ب.ظ
باسمه تعالی
از روخوانی بچه ها کمی صحبت کردم و حالا میخوام صحبت رو تکمیل کنم. قبلا گفتم که روخوانی بچه ها کم و بیش افتضاح بود! بعضی ها که هنوز تو تشخیص حروف مشکل داشتن! حالا بگم بعدش چی شد!
بعدش این شد که بچه ها ضعیف بودن، البته اونقدرا هم ضعیف نبودن، در واقع اول سال بود و بعضی حروف رو فراموش کرده بودن که گیج می زدن. اما بازم تعریفی نبودن. راستش منم کم کم به ضعف شون عادت کردم و با خودم گفتم حتما همین جوری خوبه دیگه! تا این که یک روز...
یک روز برام یک مهمان آمد. یکی پسره به نام مهدی که یهو دیدم سر کلاسم نشسته! تا حدی برام عادی بود چون طی ماه های مهر و آبان خانواده ها به خاطر برداشت زعفران طی دو سه هفته به روستاها سفر میکنن و بچه ها رو سر کلاس های روستا میذارن. من چند تا مهمون داشتم گفتم اینم یکی مثل اونا...اما این مهدی مثل اونا نبود...
مهدی خیلی پسر گلی بود، پسره بسیار مرتب و خوش اخلاقی بود و به شدت مطیع بود و خلاصه از نظر رفتاری همون اول خاطرم جمع شد که حضورش سر کلاس آسیبی به بقیه نمی زنه (برعکس بقیه مهمانها!). اما اونچه منو بسیار متعجب کرد روخوانی این دانش آموز بود. میدونید که فارسی خواندار و نوشتار کلاس دوم بسیار مهمه و تقریبا مهمترین درس بچه ها همینه که بتونن درست و روان بخونن. درسی رو که داده بودم از مهدی سوال کردم و ازش خواستم بخونه...باور کنین یک جوری خوند که برام سوال شد که شاید این پسره کلاس سومیِ و اشتباهی دوم نشسته!!! اصلا باورم نمیشد! بدون اشکال تمام درس رو خوند! درسی که دانش آموزهای خودم شاید می تونستن به زور یک بندش رو بخونن و تا می خوندن دل من خون می شد!! این مهدی ماشاالله با یک نفس مثل فرفره همه اش رو خوند و من انگشت به دهن مونده بودم در حد تیم ملی! دانش آموزام رو نمی دونم اما من از اونا شرمنده شدم! شاید اونام از من شرمنده شدن! من شرمنده که چرا قوی ترین شاگردم هنوز به خوبیِ اون نیست و اونا شرمنده که چرا هیچ کدوم به خوبیِ اون بلد نیستن! به هر حال یک سرِ ماجرا منم و وقتی قوی ترین دانش آموزم هنوز به اندازه کافی قوی نیست یعنی من خوب کار نکردم...توجیه هم نمی کنم.


اینم عکس مهدی.
پیش خودم فکر کردم باید خیلی بهتر از این باشم از این به بعد و بعد از اون تخصصی تر با بچه ها کار کردم و مشابه کاری که تو درس املا کردم، برای خواندن بچه ها انجام دادم. فضا رو رقابتی کردم و یک جورایی به بچه ها انگیزه دادم. طوری رفتار کردم که اونی که خوب می خونه تشویق بشه و می دونید که تو این سن بچه ها به شدت دنبال این هستند که بین هم سن و سال ها دیده بشن و میشه از این پتانسیل استفاده کرد تا بچه ها تشویق بشن به خوب خوندن و مطرح شدن توی کلاس.
دیگه به هر حال مسئولیت کم کاری رو به عهده گرفتم و تصمیم گرفتم جبران کنم. با بچه ها تخصصی تر و با حوصله بیشتر کار کردم و ارزیابی کلاسی رو خیلی دقیق تر انجام دادم تا بچه ها بفهمن واقعا برام فرق داره کسی که کار کرده و خونده و اونی که کفتر بازی میکنه! جالبه خودشون می گفتن کُفتر بازی!
و اما نتیجه رو به سمع شما برسونم که الان که در خدمت تون هستم همون آقایون دانش آموزایی که ضعیف ترین نمره ها رو توی خواندن فارسی می گرفتن...دقیقا همون دانش آموزا برای خواندن داوطلب می شن!!! باورتون میشه؟!!! یعنی اول از همه دست شون رو بالا می برن که آقا میشه ما درس رو از اول تا آخر بخونیم!!؟؟ من از هر کس روخوانی می پرسم یک یا فوقش دو بند می پرسم...بعدش این ها داوطلب میشن که کل درس رو بخونن اونم اول از همه!! الان بهترین دانش آموزم به قشنگیِ مهدی می خونه و خیلی های دیگه هم تو کلاسم به همون قشنگی می خونن...و حتی ضعیف ترین شاگردم هم پیش رفت کرده و خوب می خونه...شکر خدا موفق شدم...حالا دیگه از بچه ها خجالت نمی کشم...گرچه مهدی مهمان بود و رفت، اما حالا سر کلاسم چند نفر رو دارم که مثل مهدی می خونن و حتی شایدم قشنگ تر از اون...
یکی از همکارا میگفت اونایی که قوی هستن که هرطور باشه خودشون رو می کشن بالا...باید هوای ضعیف تر ها رو داشته باشی...که فکر می کنم توی این امر هم موفق بودم. دو تا از شاگردهای ضعیف من الان خواندن شون در واقع خوب شده و بقیه هم بهتر شدن. فقط یک دانش آموز داغون دارم که پارسال معلم کلاس اول مردودش کرده، اما آقای مدیر تحت فشار قبولش کرده...همون وضعش خراب تر از این حرف هاست!!! یکی دیگه هم دل به درس نمیده و نمی دونم چیکارش کنم...بقیه به جرئت می تونم بگم که خوبن الحمدلله...
برگردیم به مهدی که تلنگر قشنگی بهم زد و باعث شد به سطح پایین کلاس قانع نشم و سطح کلاس بیاد بالا...وقتی حرف از رفتن مهدی شد دلم گرفت...خیلی پسر خوب و باهوشی بود...باور کن معلم باشی می فهمی که یک دانش آموز خوب چقدر برات ارزش داره...مهدی شاید بهتر از هر کسی سر کلاس به درس گوش می کرد و دل می داد...مشق و تمرین هاش رو با حوصله و مرتب انجام می داد و سر کلاس بیخود سر و صدا نمی کرد و خیلی مرتب بود...چند روز مبصر گذاشتمش! گفتم مبصر اسم هرکسی رو بهم بده اون دانش آموز شیلنگ می خوره! و اونم اسم دو سه نفر که البته معلوم الحال بودن رو بهم داد! همون شلوغ کارهای همیشگی! احساس کردم شیلنگ خون شون کم شده و دیگه وقت شیلنگ خوردنه! نفری دو تا شیلنگ زدم. یکی از بچه های دعواگر کلاس که شیلنگ خورده بود فورا مهدی رو تهدید جدی کرد به زنگ آخر! از رو هم نمی رفت! جلوی خودم بلند بلند تهدیدش می کرد! تو چشم های مهدی ترس رو دیدم...منم محکم پشت مهدی در آمدم و گفتم بشنوم هرکسی فقط به مهدی دست زده!! فقط بشنوم دست بهش زده فردا خودم می دونم باهاش چیکار کنم...به چشم های مهدی نگاه کردم با آرامش بهش گفتم تو هرکس بهت دست زد فقط فردا بهم بگو، از قیافه ش معلوم بود خاطرش داره جمع میشه و با سر جواب مو داد...
فردا شد و فهمیدم کسی بهش دست نزده!!
بگذریم، خیلی ازش خوشم آمد خلاصه سوال پرسیدنش، اجازه گرفتنش، مساله حل کردنش...حتی طرز نگاهش...همه ش برام خاطره شده...روز رفتنش براش یک هدیه آوردم...یک دفتر یادداشت خوشکل که یک خیّر داده بود بدم بچه ها...دادم بهش و گفتم کاش شاگرم خودم بودی اینم جایزه ت...برو به سلامت...
شاید بهتر بود عنوان این خاطره رو می ذاشتم مهدی...
یا علی ع...
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۹/۰۶
ارشاد عودی

نظرات  (۲)

احسنت حاجی با قدرت ادامه بده
خیلی نازبود پسره...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی